-
....
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 14:08
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 تو هستی اینجا.. با من.. در حوالی روزهای زندگیم. .. و با تو روزهای من روزند و رنگین. .. و با تو 3 مردادم گرمتر است. .. و من از ته دل میخندم :). من از زمین می رسم و تو از آسمان سر می رسی و آسمانی بودن را زمزمه می کنی.. تو ساکن آبی ترین تکه ی آسمانی.....
-
وقتی تمام این روزها خواب نبود ....
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 20:06
به نام تو می خوانم... به نام تمام کوه های بلند و شریف... به نام روزهای آفتابی و گرم... به نام سرو... به نام کاج همیشه سبز... به نام شانه هایت... به نام دستهایت... به نام مقدست... به نامت ای پدر. داغ بر دلمان مانده.. داغی بی تردید و گنگ. یادت هست با من عهد بستی که خوب شوی؟؟... که بمانی؟؟ چه زود عهد شکستی با وفا!! از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 22:18
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تا که می رسی به ایستگاه زندگی مرگ این قطار ناگزیر با سه سوت می رسد ..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 18:47
معبودا؛ شیشه ی غم گرفته ی دلم را انگشت مهربان تو خط می زند گاهی یه حرف دل؛ از سر دل دردی! دست رو گلو می بره اونقد فشار میده که صدا خس خس می گیره بغض می کنه ... سر ریز می شه. گاهی دلخوشی؛ و فقط دلخوشی، آرزو می شه آرزویی تو ثریا. می گن "نا امیدی سایه ی شیطونه" خدایا ... خدا از بزرگی کمت نکنه! همیشه گفتیم راضیم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 00:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA امروز ، تنها روز تو نیست امروز .. و تمام امروزهای همیشه ، سهم بزرگی از زندگی من است !
-
تو را دارم .......
شنبه 26 آذرماه سال 1390 11:22
روح حظ می کند،تازه می شود ... ... چشم ها ترک میخورد!... می خندد ... در پس سنگین ترین لحظه ها . دل گرم می شود.. آرام میگیرد... در پس تشویش. تو را دارم . و تو هیچ گاه لبخندت را دریغ نکرده ای آرام دل. و آن نگاه بزرگ، تنها با من حرف زده، چشمانت تنها با من خندیده، لرزیده.. نمی توانم احساسم را بگویم.. نمی دانم چطور قدر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 00:41
-
دله دزد
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 00:07
داشتم رو کاغذ یه عدد می نوشتم.. یه عدد گنده. شانسکی در اومد ۳۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ یعنی سه هزار میلیارد... بعد وقتی جلوش واژه ی تومن رو اضافه کردم شد "سه هزار میلیارد تومان" :))) هنگ کردم... یعنی چقد؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد الگوریتمی کشف کردم که یکم این مجهول گنده رو قابل لمس کرد عمرا اگه بدونید چقدره! :) اگه 82 سال عمر کاری...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 00:35
~~ ب رای منی که خورشیدم مدام می بارد ؛ چه توفیری دارد از این ماه به آن ماه ؟!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 تیرماه سال 1390 12:17
گر گرفتم رخوت بی انتهای تابستان را... دلم هندوانه ی خنک می خواهد که وقتی سرخ سرخ می خندد!! سرخیش قاب چشمانم را پر کند... یک لیوان آب یخ .. داغ کرده ام از داغی این روزها دلم تنگ ِ پپسی تگری با "صفا"ی آن پیرمرد! شده دوش آب سرد... سایه ی خنک دیوار کاهگلی .... اما نه! .. .... این دل هیچ نمی خواهد دل بی تاب نگاه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 خردادماه سال 1390 17:55
مرخصی میگیریم از کار و زندگی بریم .... بریم ... اگه گفتین؟؟؟ .... شمال ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه بابا دل خوش سیری چند.... سه هفته ای میریم امتحان بدیم !!!!!!!!!!!! چقد خوشبختم من پ ن آخرین خط: این خط هیچ ارتباطی به بقیه ی نوشتم نداشت! :)
-
نرمه ی باران
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 00:58
حوالی شب.. "چند قدم مانده به صبح".... زیر نرمه ی بهشتی ی اردیبهشت... قدمهای ذهنم را به سنگفرش خیابان های دور و دراز میسپارم تا برسم پیش تو.... تا دل ِ تنگم را، مرهمی داده باشم مثلا!.... درد شیرین! دلم را "اینجا" برایت می سرایم... می خواهم ب گویم .... که لحظه های پرشمار حضورت، حقیقتی نادر است و...
-
یک عاشقانه ی آرام به وقت همین حالا....
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 01:27
" نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد گل از تو گلگون تر امید از تو شیرین تر. نمی شود پاییز فضای نمناک جنگلی اش برگ های خسته ی زردش غمگین تر از نگاه تو باشد. نمی شود,می دانم,نمی شود آوازی که مرد روستایی و عاشق با صدایی صاف در اعماق دره می خواند در شمال شمال رنگین تر از صدای تو باشد نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد. و...
-
عید سوم!
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 00:08
سوار بر شانه های من بوی انتهای اسفند را نفس بکش ... بوی بهار را در میان هیاهوی ستاره های عاشق در میان دستهای گرمم ، وقتی ... بوی تلخ چای داغ می خواهم به همراه قندیی که بر دهانم می گذاری ... آرامشی که گم کرده ام در این انتها... در این ابتدا اما؛ نویدم می دهی،تو... نوید به آغازی نو و خون تازه ای که در رگهایم خواهد جوشید...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 18:28
هرچه خرقه ی روشنفکری هست را یکجا بالا می آورم... تا بدانم ، اگر پیران ریا! مهر داغ بر پیشانیشان می زدند که ردیف اول نماز جماعت را شش دانگ به نام بزنند... ریای عصر پست مدرن، خرقه ی روشنفکری ای هست که بر تن میکنیم که در این بیابان روشن بینی قاطی عده ای "خاص" نما شویم ... که پیف پیف! راه بیاندازیم و از آن بالا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 13:32
-
به بهانه فیلم چهل سالگی
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 18:33
" بگو بگو که کجایی نشسته ام سر راهت خدا خدا که بیایی .... تو صحن و ساحت چشمت، هزار ابر بهاری و من دعای کویرم... خدا خدا که بباری " اینجاش هم جالب بود ... ببینید ................ ۳ مرداد ۱۴۰۷ چهل سالم میشه :))) ... دقیقا دوشنبه... روز تولدم هم دوشنبه بود!
-
ت.... ....ک
جمعه 1 بهمنماه سال 1389 00:00
-
" یلدا؛ شب گرم مهربانان جاویدان باد "
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 01:01
"....." بارها گفتهام و بار دگر میگویم که من دلشده این ره نه به خود میپویم در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند آن چه استاد ازل گفت بگو میگویم من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست که از آن دست که او میکشدم میرویم دوستان عیب من بیدل حیران مکنید گوهری دارم و صاحب نظری میجویم گر چه با دلق ملمع می گلگون عیب است...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 00:37
سنگی به پیشانی کوه خورد و شکست... کوه خندید ... کوه روزی می شکند ، خواهی دید هلیا! پی نوشت: این دفه مال خودم نیست . از "نادر ابراهیمی" ه! این چن جمله خیلی روم تاثیر گذاش!
-
۲
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 20:42
تا کی رَوم از عشق تو شوریده به هر سوی؟ تا کی دَوم از شور تو دیوانه به هر کوی؟ تقویم چهار رنگم ورق می خورد .. من اما بی صبرانه امروز را در تقویم انتظارم قاب گرفته ام... امروزِِ "من و تو" بهاریست در دل آذر ِ پاییز.. سراسر شکوفه ریزانیست، در دل خزان... فریباتر از پاییز هیچ نیست . پاییزی که آذر را دارد، آذری که...
-
"ای عشق؛ دعا کن که به سامان برسیم"
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 11:34
"بهارانه های همه ی دنیا" در وجب به وجب خانه ام "شکوفه" زده.. خانه من جایی ست پر از بهار ... پراز شکوفه.. خانه من جایی ست پر از پاییز ... پراز دلدادگی غروب.. دست از پنجره دراز می کنم، می چینم مه شب یلدا را ... می چینم قطره قطره شبنم بامداد صبح را.. در ایوان نشسته ام... دو! فنجان قهوه داغ روی میز.....
-
دلتنگم..
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 13:22
خوب است.. که پری! از نگفته ها... و سرشارم از شنیدنت خوب است.. که پرم از نگفته ها ... و سرشاری از شنیدنم چه خوب تر... که ایام گذران جوهر کلامت را نمی خشکانت..(...ند! :)) ) بمان..که من هنوزعطش ناکم... برایم جرعه جرعه شعر بخوان.. برایم خط بزن دیوارها را تا رد سرانگشتت را بگیرم در پنجره ی امید!... فغان دل، بی قراری برای...
-
شب قدر
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 04:35
۱۹ رمضان رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ *************************** ۲۱رمضان الهی ؛ امشب در پیشگاه توام، تویی که مامن خلوت شبانه ام هستی... امشب عزیز، نام اعظمت را که صدا می زنم ، تمام وجودم به لرزه می افتد... اگر تو پاسخم نگویی، با که سخن گویم.... اگر نگاهم نکنی از که یاری جویم.. معبودم ؛...
-
رَبَّنا ...
شنبه 30 مردادماه سال 1389 20:19
رَبَّنا ؛ صدای "الله اکبر" مناره های رو به آسمان در این میهمانی ، نامت را بر کنج دلم می نشاند و یادت براستی آرام می بخشد دل بی قرارم را. چشم می دوزم دور دست آسمان را و نامت را بر لوح دلم می نشانم.. رَبَّنا ؛ با من باش.. بگذار بر نام اعظمت تکیه زنم. بگذار میهمانت باشم در این ماه عزیز... افطار می کنم با مهر...
-
تولدم مبارک :))))
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 12:40
3 مرداد که می رسد، انگار درکوبه ای ذهنم را می زند.... من کی 20 و چند ساله شدم؟! می نشینم کودکی هایم را دوباره می سازم.. کودکیم!.. در لحظه های نخست 23 سالگی چقدر عاجزم، خطوطی ساده طرح بزنم از ساده گی تو.. نمی شود ! نمی توان بزرگیت را وصف گفت... نمی شود برگشت به خانه ی مادر بزرگ... نمی توان هنوز، مثل همان وقت ها، خانه ی...
-
....
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 13:25
دیرهنگامیست که لحظه لحظه ام... نفس به نفسم.. و تمام آنچه که زندگی نام نهاده ام، به تو پیوند خورده.. ای عزیزترین دلیل بی خوابیهای من... دیر هنگامیست شبهایم را به رنگ خوشبوی! تو نقش زده ام.. خوابهایم را به روشنی ستاره های دور دست آسمان معطر! ساخته ام... بازهم بتاب... بازهم بتاب ای روشنی آسمان دردل شب! بتاب ای آفتاب...
-
... ریشه داریم...
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 10:03
خورشید ، با همه دبدبه و کبکبه اش، لاف میزند گرمای مهربانی را.... صواب را.... نورش دروغ است و ریا!! من و تو ... ما ... همه دیدیم چگونه دامن پرچین دشت را بر آتش کشید.... دیدیم و یادمان هست هنوز... ترس گرمای خرداد بر روح و جان سبزه ها نشسته.... نه اینکه نخواهند.... نمی توانند جوانه بزنند.. جوانه های نورس، دشت لاله...
-
"که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی"
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 10:56
مادرم ؛ م هربانم؛ آ رامشِ زندگیم؛ د امنت، سبزترین دشت خداست، ر وییدم در این همه مهر... مادرم؛ م حبتت چشمه ی خروشانی ست که آ ب حیاتم می دهد،... قد می کشم زیر سایه ی گرم! تو... د ردم را همه وقت، همه جا، درمانی ر اوی لالایی شبانه، دوستت دارم. خدایا م گذار لحظه ای ا ندوه و نا خوشی د ل پاک مادرم را ر نجور سازد...
-
چراغ سبز!
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 00:20
چند صباحی ست آسمان، یکریز می بارد... پشت پنجره... شیشه ی تار...گرمای اتاق. اما... زیر نرمه ی بارن باید رفت... بی چتر... .. حالا زیر بارانم... می خواهم چشمانم را ببندم و دقایقی تو را نفس بکشم.. می خواهم چشم بدوزم به دورترین قطره و چهره ی آرام و آسمانی تو را ببینم.. می خواهم شعله بکشم تا آن بالابالاها.. نوشتن و سرودن از...