¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

هرچه خرقه ی روشنفکری هست را یکجا بالا می آورم... تا بدانم ، اگر پیران ریا! مهر داغ بر پیشانیشان می زدند که ردیف اول نماز جماعت را شش دانگ به نام بزنند... ریای عصر پست مدرن، خرقه ی روشنفکری ای هست که بر تن می‌کنیم که در این بیابان روشن بینی قاطی عده ای "خاص" نما شویم ... که پیف پیف! راه بیاندازیم و از آن بالا بالا ها به دنیا نگاه کنیم و کوچک ببینیم و خیال کنیم، بزرگ خیال می کنیم... گاهی چندتا کتاب قطور هم زیر پایمان بگذاریم بدک نیست که مارا بالاتر می برد و دنیا را با جنبندگانش کوچک تر....   نام ناموران فهم و تاریخ وجملات  را هم از بر می کنیم که ردیف کنیم در محاوراتمان که نکند از هم قطارهایمان کم بیاوریم خدای ناکرده...

تمام این پوسته ی روشنفکری را یکجا بالا می آورم که از پوچی درون این مرمان متکبر، به ستوه آمده ام... از ادا به سطوح آمده ام.... که می خواهم بی دلیل بخندم و با دلیل غصه بخورم...

!!!!دوست نازنینم که بعد از این همه وقت دیدمت (که کاش نمی دیدمت)... من هنوز خنده های دبیرستانیمان را فراموش نکرده ام ... که یکی از آن خنده ها را با سخنرانی 3ساعته ت که شکایت بود از فلسفه ی دکارت!! عوض نمی کنم...  من تمام آن سه ساعت و اندی را پی این بودم که بدانم تو از چه شکایت داری و ندانستم... میدانم خودت هم نمی دانی! :)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

به بهانه فیلم چهل سالگی

"بگو بگو که کجایی

نشسته ام سر راهت خدا خدا که بیایی

....

تو صحن و ساحت چشمت، هزار ابر بهاری

و من دعای کویرم... خدا خدا که بباری"

 

اینجاش هم  جالب بود  ... ببینید

 

................ 

۳ مرداد ۱۴۰۷ چهل سالم میشه :))) ... دقیقا دوشنبه... روز تولدم هم دوشنبه بود!