¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

گر گرفتم رخوت بی انتهای تابستان را...
دلم هندوانه ی خنک می خواهد که وقتی سرخ سرخ می خندد!! سرخیش قاب چشمانم را پر کند...
یک لیوان آب یخ
..
داغ کرده ام از داغی این روزها
دلم تنگ ِ پپسی تگری با "صفا"ی آن پیرمرد! شده
دوش آب سرد...
سایه ی خنک دیوار کاهگلی
....
اما نه!
..
....
این دل هیچ نمی خواهد
دل بی تاب نگاه توست و تنگ ِ صدای تو
تو را می خواهم