¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

وقتی تمام این روزها خواب نبود ....


به نام تو می خوانم...

به نام تمام کوه های بلند و شریف...

به نام روزهای آفتابی و گرم...

به نام سرو...

به نام کاج همیشه سبز...

به نام شانه هایت...

به نام دستهایت...

به نام مقدست...

به نامت ای پدر.



داغ بر دلمان مانده.. داغی بی تردید و گنگ.

یادت هست با من عهد بستی که خوب شوی؟؟... که بمانی؟؟

چه زود عهد شکستی با وفا!!


از بندِ رختِ کسالت، رهاییت آرزوی جاری بود...

.... و هدیه ی خدا، پرواز همیشگی تو شد!.

به رسم "باید" شکر.


ای عزیزترینم..

ای ساده ترین تصویر خیال انگیز کوکیم...

ای پشت و پناه جوانیم....


"رهاییت مبارک"

    تا که می رسی به ایستگاه زندگی

    مرگ

    این قطار ناگزیر

    با سه سوت می رسد

  ..