¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

دلتنگم..

                                                                                  

 

 خوب است.. که پری! از نگفته ها... و سرشارم از شنیدنت

خوب است.. که پرم از نگفته ها ... و سرشاری از شنیدنم

چه خوب تر... که ایام گذران جوهر کلامت را نمی خشکانت..(...ند! :)) )

بمان..که من هنوزعطش ناکم... برایم جرعه جرعه شعر بخوان..

برایم خط بزن دیوارها را تا رد سرانگشتت را بگیرم در پنجره ی امید!...

فغان دل، بی قراری برای توست... دلتنگم..

بی قراری های من مانند امتداد این شب ها پایان ندارد!

شمارش روزی به پایان می رسد... و آغاز...

می دانم...

نظرات 3 + ارسال نظر
مـردمــک دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:44


" سرشارم از خیال ولی ... این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است .. "

ماجرایی از جنس حقیقت .. حقیقتی به شکل آغاز ..
آغازی تا امتداد بی پایانی ! ...
.. می دانم .

"تا این غزل شبیه غزلهای من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است "

ماجرایی هم جنس رویا... لحظه هایی به شکل تعبیر این رویا
رویایی حقیقی... حقیقت رویایی... " تا امتداد بی پایانی ! ..."
.. می دانم .

صنم دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:05


خوب است
که زمین و زمان ترانه ساز دوست داشتن هایتان شده و
در لحظه های پر حجم شبانه..دلتان از صفحه ی چشمان ِ یار!ستاره می چیند..

خوب است
هنوز بخار روی شیشه راز دار دوست داشتن های عمیق است و
خوب است
دوست داشتن..وقتی روی کاغذ بیاید!

بی قراری را با شیرینی این لحظه های ناب ِجوانی!همخوانی بدهید!!

روز ی تمام می شود تمام ِ این دلتنگی ها!!

نمی دانم در این روزهای پاییزی

روزهایی که به ثانیه نکشیده،می گریزند و همچو سالی قد میکشند

شبهایی که "سورت سرمای آبان!! بیدادها می کند!
لیک ، خوش بختانه آخر، سر پناهی یافتم جایی
گر چه بیرون تیره است! و سرد هم چون ترس،
با ...! بودن گرم و روشن است! هم چون شرم…
...
...! آن صدایش گرم، نایش گرم،
آن سکوتش ساکت و گیرا
ودَمش، چونان حدیدث آشنایش گرم"

(با عذر خواهی از مرحوم م.امید بخاطر تحریف اثرش.
کجا بودیم؟!!... آهان :) )

در این روزها و لحظه ها پاداش کدامین عمل را خدا بر سرم می بارند... هرچه بوده کوتاهی بوده... خدا اینهمه مهربان!!!

"روز ی تمام می شود تمام ِ این دلتنگی ها!!"

مرسی ازحضور گرمتون... همیشه دوست خوبمون!! بمونین

صنماااااااااا دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:13

به به..
با آمد و بوی انور آورد..
عمو یادگار از خواب تابستانی!!بیدار شدین؟؟؟
مبارکه...مبارکه(به روز شدنتونو میگم)

خوشگل بود دل نوشتتون..
مخصوصا این عکس ِ

شاعر میگه :صنما جفا رها کن..کرم این روا ندارد
اما من که گوش نمی کنم حرف شاعر رو...
چه خبراز دنیای بدون ِفمنیسم شما؟؟؟(شوخی کردم..قصد بحث ندارم:))

---------
واقعا به دل میشینه حرف هاتون!
اگر چه مخاطب خاص! خودشو داره اما گویی حرف دل همه ماست..
به روز نمی شین..نمی شین..نمی شین..وقتی هم میشین یه چیز خوب به عنوان پست میزارین؛)
مثل ما بُنجول فروش نیستین که...مال شما همه مارک داره!!معلومه به دل همه می شینه؛):)))))))))))

با احترام
صنم انلاین:)))

به به
بوش چطوره حال این "انور;)"؟...نکنه مث عود باشه... "واه واه واه واه واه واه دلمو ..." :)

سلام! صب بخیر... ee؟هوا چرا سرد شده... تابستو تموم شد چرا کسی بیدارم نکرد... عجب غار! راحتی بود :)
....
بله میخواسم یه حذب بدون فمنیسم تشکیل بدم اما همون شاعر چه خوب گفته که:
"گرم در گفتار آمد آن صنم این الفرار
بانگ خیزاخیز آمد در عدم این الفرار"

مام گوش میدیم و قرار نه , فرار می کنیم
نترسیدما.... حسش نیست

........
نظر لطف همیشگی شماست...
نوشته هاتون همه دلنشینه ..منم میدونم ..خودتونم میدونین
همه م میدونن...
پس واسه شما مارک دارتره... گرون تره

با احترام
00:00 با3 روز تاخیرانلاین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد