تو هستی اینجا.. با من.. در حوالی روزهای زندگیم.
.. و با تو روزهای من روزند و رنگین.
.. و با تو 3 مردادم گرمتر است.
.. و من از ته دل میخندم :).
من از زمین می رسم و تو از آسمان سر می رسی و آسمانی بودن را زمزمه می کنی.. تو ساکن آبی ترین تکه ی آسمانی.. سپیدترین ابر خدا.
آرزوی همیشگی من است که اگر روزی ساکن آسمانت شدم.. همسایه ی دیوار به دیوار دلت؛.. چون تو جاودانه باشم... آخر سبزتر از تو گیاهی در این آسمان نیست!...
شانه به شانه ات پیچ می خورم و می رسم به آفتاب..
به نام تو می خوانم...
به نام تمام کوه های بلند و شریف...
به نام روزهای آفتابی و گرم...
به نام سرو...
به نام کاج همیشه سبز...
به نام شانه هایت...
به نام دستهایت...
به نام مقدست...
به نامت ای پدر.
داغ بر دلمان مانده.. داغی بی تردید و گنگ.
یادت هست با من عهد بستی که خوب شوی؟؟... که بمانی؟؟
چه زود عهد شکستی با وفا!!
از بندِ رختِ کسالت، رهاییت آرزوی جاری بود...
.... و هدیه ی خدا، پرواز همیشگی تو شد!.
به رسم "باید" شکر.
ای عزیزترینم..
ای ساده ترین تصویر خیال انگیز کوکیم...
ای پشت و پناه جوانیم....
"رهاییت مبارک"