¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

عید

 

 

 

بهار آمد.....با یا مقلب القلوب.... با هزاران شوق.... با صدای دهل نوروز....با هفت سین.... با 

شکوفه باران طبیعت... با مهربانی....  

با پول زبان بسته ی بابا ....! و شوق بی پایان خرید مامان....! D :

با همهمه ی دستفروش ها....ترافیک پیاده روها 

با آجیل و شیرینی و شکلات و صف میوه های با نرخ مصوب! 

با لباس نو... 

عید دلنشین در دنیای پرگذر امروز نیز آمد و با تمام شیرینیش 88 را به کنج ماضی فرستاد.... 

تمام دقایق معصومی که حس غریبی داشت.... اما حس قریب من!، تنها هلهله و همهمه ی نام 

توست.... من بیادت بودم پای هفت سین.. پای یا مقلب القلوب...  

من چشم براه قاصدک هستم که برایم عیدی بیاورد.. از جانب تو...برایم وصف کند شکوفه ریزِ 

لبخند تو را... 

من 89 را با تو آغاز کردم 

 

عید مبارک 

 

 

 ............................................................................................ 

پ ن: بدون شرح!!!!!!!!!!!!! 

  

    

نظرات 4 + ارسال نظر
ن.ک سه‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 14:36

رود
قصیده بامدادی را
در دلتای شب
مکرر می کند
و روز
از آخرین نفس شب پر انتظار
آغاز می شود
و- اینک- سپیده دمی که شعله چراغ مرا
در طاقچه بی رنگ می کند
تا مر غکان بومی رنک را
در بوته های قالی از سکوت خواب بر انگیزد،
پنداری آفتابی است
که به آشتی
در خون من طالع می شود
***
اینک محراب مذهبی جاودانی که در آن
عابد و معبود عبادت و معبد
جلوه یی یکسان دارند:
بنده پرستش خدای می کند
هم از آن گونه
که خدای
بنده را

همه برگ وبهار
در سر انگشتان تست
هوای گسترده
در نقره انگشتانت می سوزد
و زلالی چشمه ساران
از باران وخورشید سیر آ ب می شود
***
زیبا ترین حرفت را بگو
شکنجه پنهان سکوتت را آشکار کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست

حتی بگذارآفتاب نیز برنیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی است؛
چرا که عشق،
خود فرداست
خود همیشه است
بیشترین عشق جهان را به سوی تو میاورم
از معبر فریادها و حماسه ها
چرکه هیچ چیز در کنار من
از تو عظیم تر نبوده است
که قلبت
چون پروانه یی
ظریف و کوچک وعاشق است

ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی
و به جنسیت خود غره ای
به خاطر عشقت!-
ای صبور! ای پرستار!
ای مومن!
پیروزی تو میوه حقیقت توست

رگبارها و برفها را
توفان و آفتاب آتش بیز را
به تحمل صبر
شکستی
باش تا میوه غرورت برسد
ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن تست،
پیروزی عشق نسیب تو باد!
***
از برای تو، مفهومی نیست -
نه لحظه ئی:
پروانه ئیست که بال میزند
یا رود خانه ای که در حال گذر است -

هیچ چیز تکرار نمی شود
و عمر به پایان می رسد:
پروانه
بر شکوفه یی نشست
و رود به دریا پیوست
بهارتون مبارک

سلام دوست همیشگیم!
شعر زیبا
و
یه عیدی جانانه
ممنون.

"...
چرا که عشق،
خود فرداست
خود همیشه است
بیشترین عشق جهان را به سوی تو می آورم
از معبر فریادها و حماسه ها
چرا که هیچ چیز در کنار من
از تو عظیم تر نبوده است
..."

امیدوارم سال جاری پر از موفقیت بهمراه سلامتی براتون باشه
ببخشید دیر شد!

تنها41 شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 21:17

سلام عیدت به کامیابی و سرخوشی اگه دیره ببخشید

زودتر از این حرفا ازت شنیدم
سال نو توام مبارک

[ بدون نام ] سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 00:25

سلام
یه موقع این ورا (خارج قسمت )آفتابی نشینا؟؟
نظرمونم که تایید نمی کنین..

ای بابا کجایین پس شما؟؟
راستی تبریک میگم بارسا برد...
جایی که مسی باشه
هیچ نگرانی وجود نداره!درسته؟
بی شوخی تبریک عید من نرسید به شما؟

آفتابی نشم؟!!!!
مگه میشه
من هر روز یه بار قبل صبونه یه با قبل نهار و یه بارم قبل شام هستم خدمتتون..

اینجام به جون" اسکولاری!!"

به به
بارسا برد
و بعضی ها ....
بگذریم خودشون نیستن :)
البته مسی + ژاوی

نوشتاری نه
اما گفتاری چرا

صنم سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 00:27

ای بابا حواس نمونده برامون

از علائم جوونیه!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد