¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

" در سکوتی که سکوت نیست" ...

 ساعت های متلاشی.. روزهای متلاشی... خنده های متلاشی 

چه حرفها که بر لبانم باقی بود 

انگار باورم بود که جوانی همه افسانه است  

هاج و واج مانده بودم در ناکجا آباد آفرینش .. 

   

  " آیا من این تنم – این تن در حال رفتنم؟"  

..... 

"با همه ی بی سر و سامانیم
باز بدنبال پریشانیم"
  

 

آمدی... و هزاران شوق آوردی... شعله کشیدم با اینکه خیال می کردم خاکستری 

بیش، باقی نمانده .

... و من در صبور چشمهایت از نو پیله کردم.. پروانه وار گردیدم و گردیدم 

و .... می گردم ... دور عشق، دور تو. می گردم تا شعله ور شود تمام وجودم ...   

و من، از نو من شوم.  

....   

بارها خیس شدم از نرمه احساس، از قطره قطره ی بودن، از تازگی .  

بی چتر! چه حالی دارد باران ..  

و دانستم دنیا با تمام پیچیدگی های ساده اش زیباست، وقتی تو باشی..  

آری ...   

  "این روح من که گرد تو پر می زند منم" .


نظرات 1 + ارسال نظر
بو علی سینا چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:24

سلام
خوب بود

سلام
...
..
.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد