¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

قاصدک

                             

 

بگذار برایت بگویم از قلبی پر احساس که در سینه ای می تپد.. 

از ترنم قلبم که با نام و نوایی، هم آهنگ شده. 

می خواهم بگویم که لحظه ای نمی توانم به سخاوت دستهایی نیاندیشم.. 

چگونه می توانم به دوست داشتن  نیندیشم؟! .

بگذار برایت بگویم از عشقی بی ادا، بی پروا... 

از یک قطعه خیالِ خالصِ .. از عِطر زنده ی گلها . 

واگویه های من از حس غریبی حکایت می کنند که انگار، لحظه به 

لحظه بیشتر می فهمم اش. 

قاصدک جان می دانی عشق دل مضطرب نمی خواهد؟....من چند     

صباحی ایست که فهمیده ام...  

آرامشی عظیم می بخشد و می خواهد .

بعد از همه ی روزهایی که ... آمدند و آرام از برابر نگاهم گذشتند؛ 

می خواهم از آرامشی  بگویم که هزار بار به نماز ایستاده بودمش و 

امروز ...  

            " وَاللّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ(بقره - 212). "

 

قاصدک جان، ببخش بر من بی قراری این واژه ها را 

حوصله کن، قیمت عشق همیشه بیش از تحمل آدمیزاد بوده است 

چه می گویم... تو که.... 

 

قاصدک
هان؟ چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی.. خوش خبر".

نظرات 6 + ارسال نظر
سورنا پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:33

سلام
حالمو گرفتی
یاد قاصدک انداختی
خیلی وقته که قاصدک دیگه خبر خوش نمیاره




همه نوشته هات یه طرف
این یکی هم یه طرف خیلی خیلی قشنگ بود

سلام
من و حال گیری؟؟
قاصدک خبر خوش نمیاره؟
.
حوصله کن، قیمت عشق همیشه بیش از تحمل آدمیزاد بوده است!!
......
خوشحالم که به دلت نشسته
آخه دلامون یه جنسه!!

پسته پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:00

سلااام سلام ۱۰۰ تاسلام
(این سری هواسم هست چیزی در راستای ضایع شدنم نگم !! هیی هیی هیی !!)

وای به به ... بابا قالب جدید مبارک ... خیلی قشنگه قالبتونا !!!

حالا مستر ۰۰:۰۰میدونستی توام مثل ِ مردمک ترشی نخوری یه چیزی میشی؟؟؟؟!!!!!
اگه نمیدونستی بدون ... به جون ِ اسکولاری !!!

قاصدک خوش خبر ِ ایشالا !!!

سلااام سلام ۱۰۰ تاسلام
لی لالای - لی لای لای
(ریتم یادتون نره)
این سری هواستون بود
در همیشه روی یه پاشنه نمی چرخه
نه در راستای ضایع شدنتون... که هرگز
بلکه در ضمینه ی مچ گیری!

مرسی... قشنگه؟... می دونم اگه قشنگم نباشه همه می گن قشنگه... هی هی هی.... از خصوصیات ما ایرانیاست
ترشی؟؟؟ اونم تو ماه رمضون... نمی چسبه
از چیزای شیرین بگین...
راستی این اسکولاری بدبخت از روزی که بهش گیر دادین هی داره پس رفت میکنه
مربی برزیل----» مربی پرتغال----»مربی چلسی----» مربی پاختاکور ازبکستان----» فردا پس فرداست که بیاد ایران اگه دست از سر کچلش برندارینا

ایشالا واسه هممون خوش خبر باشه!!!

مردمک پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 22:13


واگفتن از حسی غریب(شاید هم قریب!) آن هم در عصر
بی قاصدکی یعنی درک وسعت و قداست سه حرفی ِ
عین شین قاف ، یعنی هرگز کم نبودن!
"حوصله کن..." نقطه ی اوج ِ کم تای قاصدک است.

واگفتن از حسی ... قریب آن هم در عصر بی قاصدکی
یعنی؛
دنیا یا همه ی سادگیش زیباست
یعنی؛
می توان همه خوشبختی های جهان رابا نگاهی اندازه ی،...ثانیه ای شاید!چشید
یعنی؛
می شود با شمیم یاد یارهمه ی زمین را ساده تسخیر کرد
با همین سه حرف به روزهایی گرم و آفتابی تر می اندیشم

تنها41 & ایسان جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:27

جدیدا قشنگ می نویسی میبینی زندگی ادمها را شاعر می کنذ

امان از دست این زندگی
اومدیم بشیم مهندس
شدیم شاعر!!!
.....
نظر لطفته
راستی آیسان دیگه کیه!!!

ص.حسین بیگی سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:11

یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند ، یک اسکناس هزار تومانی را از جیبش بیرون آورد و پرسید : چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
دست همه حاضرین بالا رفت .

سخنران گفت : بسیار خوب ، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهیم کاری بکنم ؛ و سپس در برابر نگاه های متعجب ، اسکناس را مچاله کرد و پرسید : چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد ؟ و باز دست های حاضرین بالا رفت . این بار مرد اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید . بعد اسکناس را برداشت و پرسید : خب حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود ؟ و باز دست همه بالا رفت .
سخنران گفت : با این بلا هایی که من سر این اسکناس آوردم ، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید .

و ادامه داد : در زندگی واقعی هم همین طور است ، ما در بسیاری از موارد با تصمیماتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم ، خم می شویم ، مچاله می شویم ، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم ، ولی این گونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است ، هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دو ستمان دارند ، آدم با ارزشی هستیم.
می خوام همه دست به دست هم بدیم و به حمایت از وب یک جمله یک زندگی اقدام کنیم ما که مطالب ایشان را همواره خوانده ایم و با آن زندگی کردیم باور این اتهامات را نداریم

ن.ک سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 http://http://yekjomleyekzendegi.blogfa.com/

تو برایمان از قلبی پر از احساس می گویی ما باور تو را لبیک می گوییم و زمین را با همه ی ضربه های کاری اش به شکر خدا ترغیب می نماییم
بسیار زیبا بود
خوشحالمان می کنید اگر گاه گاهی به تلخ نوشته هایمان سری بزنید

ممنون
به تلخ نوشته هایتان!!!
مهمان همیشگی نوشته های معطرتان بودم و هستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد