¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

با دستخطی کج و کوله؛ خط خطی می کنم کنج خلوت جوانیم را

گل یاس ؛ گل سوسن

 

 

امروز بازهم مستم.. باز گویی در جهان دیگری هستم...  

همه ی هستی رایحه ی آغوشت را گرفته. مادرم آغوشت کانون 

عشق است. آنجا که پناه می گیرم.. آرام می گیرم. هیچ عاشقی 

نمی تواند توصیفت کند. امروز بهانه ی قشنگیست برای بوسیدنت. 

بهانه نمی خواهم.. سیری نمی گیرم ... می بوسمت. 

امروز بهانه ی لطیفیست که دوباره به درگاهش هق هق قهقهه 

بزنم و بخاطر داشتنت بیش بار شکر گویش باشم.. مهربان تر از 

مادرم که در این مورد هم  یکتایی، سپاس‌ و ستایش‌، تو را 

سزاست‌که‌ ماوراء نقطه ی‌ عطف‌ پیدایش‌ زیبایی‌، صفا، مهر و 

ازهمه‌ بالاتر عشق را‌ ،مادر قراردادی‌. آری‌! لیاقت‌ مادر را سزاست،‌ 

که‌ واجب‌ است‌ بهشت‌ را زیر پای‌ اوجستجو کنم‌. کدام‌ بهشت‌... 

همان‌ بهشتی‌ که‌ گل‌هایش‌ طراوات‌ و شادابی‌ باغ‌ دامان‌ مادر 

رادارد. همان‌ بهشتی‌ که‌ همه‌ ی ملائک‌ ثنا گوی‌ یک‌لحظه‌ بی‌ 

خوابی‌ مادر است .

هر صبح شروع می شود با حضورت تا گشایش روزیم باشد ؛

و هر غروب با حضورت دیده فرو می بندم که در رویا دست در دست 

تو در حضور خدا زیر باران رحمتش خیس شوم .

مادرم، رویایی  در سر دارم. رویایی که مثل تو زیباست.  

همه ی‌ گل‌های‌ "سوسن" جهان‌ مفروش‌ پایت‌ باد و همه ی 

نغمه‌های‌ جهان‌ تقدیمت تا شاید ترنم‌ لالایی‌ تو را ذره ای جبران 

کرده باشم.

  

                         

و امروز از صمیم قلب و با تمام احساسم زیباترین رحمت های الهی را برای مادر احساس خواستارم . باشد که لبخند زنان در قریب الهی آرامش عبدیشان را زندگی کنند.

نظرات 9 + ارسال نظر
مردمک یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:39


"سفر مرا به در ِ باغ چند سالگی ام برد
و ایستادم تا
دلم قرار بگیرد،
صدایی آمد
و در که باز شد،
من از هجوم حقیقت به خاک افتادم ."
-- تشنج لحظه هایم و لرز بی امان زیر دندانم را در این
سیاهی عمیق با لحن نافذ نگاهت،از سرم بگذران.
دمادم سپاس گوی عاطفه ات هستم،
مادر همه ی سوسن ها.

دمادم سپاس گوی عاطفه ات هستم

tanha41 دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:32

احساس می کنم در گوشه کنار زندگیم احساسی عظیم لنگر انداخته است اشتراک احساساتمان به خوشی و کامیابی

امیدوارم همه ی حس ها زیبا
همه ی زیباییها مشترک
باشند برایمان

سورنا سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 18:52

سلام این اس ام اس ها هم که راه نمیفته
منو adکن بچتیم
با این که من از چت متنفرم ولی چه میشه کرد
(هیی هیی هیی)
ساعتشو خودتو مشخص کن!!!

ok
خوبه

سورنا چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 22:25

سلام
ممنون از اینکه ساعت گفتی!!!
هرچند که دیگه نیازی نیست چون اون راه ارتباطی رو هم بستن!!
یا شاید من فقط نمیتونم برم یاهو

آره منم شنیدم که یاهم مسنجرم تعطیله
واسه همین بود ساعت نگفتم!!!

پسته چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 23:57

این جوریه ؟؟!!

خب منم الان میرم به مردمک میگم ...

به به ... به به !! بدوام برم دیگه !!

برین بگین
ولی تاثیری نداره
آخه سانسور شدید تر از این حرفهاست

ن.ک پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 00:32 http://yekjomleyekzendegi.blogfa.com

و جای قدوم مادران عطر سرمستی سوسن است ندای معصومانه ی یاس.
سبز باشید

سبز بودیم وهستیم
اگر بگذارند!!!

باران پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 15:05 http://i3aran-i3ahari.blogfa.com


عیب از چشمان من است٬ اگر وسعت نگاه مهربانت را ٬جایی ندارد ... و عیب از قلب کوچک من است اگر نمی تواند قدر دان این چنین عشقی باشد ... اما همیشه دوستت دارم ...مادر .


و برایتان آرزویی از جنس آنچه برای خود هیشه آرزو داشته ام ٬ که همراهتان باشد تمامی راه را ... که رسیدن در کنار او زیباست ..


لحظه های پر امید از آن روزهایتان

********باران********



عیب از من است و خوشحالم که مهربانیت به قدریست که این عیب را بر من نمی گیری
آرزویتان زیباترین آرزوست
حقیقتا "رسیدن به آرزوها در کنار او زیباست"

نیپون کوکو شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:24

مادر:
دلم می خواهد تا آخر دنیا با تو باشم و گلهای
سرخ عشق را به تو هدیه کنم.دلم می خواهد
تاجی از گلهای نرگس و نسترن و سبدی از گل
یاس به پاس تمام زحمات به پایت بریزم و بر
دستهای خسته و مهربانت گل بوسه های عشق
را بنشانم
.

سلام
مثل همیشه...
نه نه بهتر از همیشه بود این پستتون...
واقعا عالی می نویسین.

بازم مثل همیشه ....
نظر لطفتون بود

بوعلی سینا دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 00:25

سلام عمو لحظه ی صفر
زمانه چه ازاده وار شده مرا
به روز نیک کسان غم مخور زنهار
بساکسی که به روز تو ارزومند است
( رودکی )

زمانه پندی آزاده وار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است

به روز نیکِ کسان گفت تا تو غم نخوری
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
......................
سلام برادر زاده ی عزیزم!!!
چه خبر البته نیم ساعت پیش دیدمت
خوب تو این نیم ساعت چه خبر؟
راستی شعر قشنگی بود
ولی چرا پس و پیش بود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد