"....."
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویمدر پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آن چه استاد ازل گفت بگو میگویممن اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او میکشدم میرویمدوستان عیب من بیدل حیران مکنید
گوهری دارم و صاحب نظری میجویمگر چه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مکنم عیب کز او رنگ ریا میشویمخنده و گریه عشاق ز جایی دگر است
میسرایم به شب و وقت سحر میمویمحافظم گفت که خاک در میخانه مبوی
گو مکن عیب که من مشک ختن میبویم
"... ..."
به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
که کس مباد ز کردار ناصواب خجلصلاح ما همه دام ره است و من زین بحث
نیم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجلبود که یار نرنجد ز ما به خلق کریم
که از سال ملولیم و از جواب خجلز خون که رفت شب دوش از سراچه چشم
شدیم در نظر ره روان خواب خجلرواست نرگس مست ار فکند سر در پیش
که شد ز شیوه آن چشم پرعتاب خجلتویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجلحجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت
ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل
هیچوقت در بدست آوردن آزادی نباید ناامید شد. چون طبیعت همیشه کارشو به نحو احسنت انجام میده کمی صبر لازم است.
صبر...........
........
........
خیلیها از تاریکی شب گله می کنن ولی نمیدونن که فقط در تاریکی شب میشه ستارهها رو دید. هرچی شب تاریکتر ستارههای بیشتر.....
کوروش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست جدید مبارک!!!
وااااااااای
جمع همه ی پادشاهای درجه یک! جمع
مبارک مبارک دوست جدید مبارک!!
بیا شمع هارو فوت کن ....
سلام داریوش جان از بعد از مرگ ما به ملت خوب رسیدی یا نه؟
مکالمه شاهان پرافتخار هخامنشی!!!
...
دستانم دیگر از نوشتن سرباز می زنند...گرمی دستهای تو را می خواهند..
لبهایم دیگر کلامی از خود بروز نمی دهند...کونه های سرخ نار تو را می خواهند..
چشمانم به دیدن رقبتی ندارند..تنها روی زیبای تو را می طلبند..
ذهنم در سیاه چاله ای افتاده..خاطراتت ذهنم را مسخ کردند..وجود زیبای تو را طلب می کند..
پاههایم دیگر قدم از قدم بر نمی دارند..نیستی و نای حرکت کردن ندارند..گویی در زمین خشک اطرافشان ریشه کردن ناامیدانه به دنبال جرعه ای آب می گردند
دقلبم ضربانش را کینه وار می زند..گویی رفتنت رو از چشم من می بیند..قصد به دار آویختن بی گناهی رو دارد...
روحم از تنم بیزار شده..روح تو را می طلبد این بدن...حتی روحمم از من فرار می کند.
حالا من مانده ام و من..رفتن تو رفتنی بی بازگشت است..مگر خداوند قانون طبیعتش را واژگون سازد...آیا میشود به امید معجزه چشم به راه تو بود...نه...ای کاش می شد ..ولی....
دستانم گرم نوشتن است و ....
معجزه ی خدا در هرنفسمان جاریست... آنقدر که امید به بودن و بهتر بودن و زیبا بودن حتی در این سرای یخ زده! و آدمکان یخی؛ به گرمی یک معجزه مهربان خدا ؛هنوز در من جاریست
http://kard-o-panir.persianblog.ir/
ایییییییییییول!
مبارکا باشه
سلام
از حق نگزریم این نو عروس و شما به عقد ما درآوردید
از لطفتون ممنون
:))
خوشحالم دوست مجازی من
سلام...مطلبهای جدیدت و رمز گزاری کردی..ما هم نمی تونیم بخونیمش..یه فکری برای ما بکن...حالا شما به ما سر نمی زنین ولی ما ۲۴ ساعت در خونتونیم
تکنولوژیه دیگه... گفتیم استفاده ای کرده باشیم
سر می زنم هر روز!... تازگیا سرم یکم خلوت شده... این بار سر زدنام با صدا همراه میشه :)