چند صباحی ست آسمان، یکریز می بارد...
پشت پنجره... شیشه ی تار...گرمای اتاق.
اما...
زیر نرمه ی بارن باید رفت... بی چتر...
..
حالا زیر بارانم... می خواهم چشمانم را ببندم و دقایقی تو را نفس بکشم..
می خواهم چشم بدوزم به دورترین قطره و چهره ی آرام و آسمانی تو را ببینم..
می خواهم شعله بکشم تا آن بالابالاها..
نوشتن و سرودن از تو، زیر باران طعم گیلاس! می دهد ..
(گیلاس هم چیزی ست مثل 99999999)
!
حالا زیر بارانم... روبرویم چراغ سبز... می آیم.
" در دل من چیزی است
مثل یک بیشه ی نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم
که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه ....
دور ها آوایی ایست که مرا میخواند"
به جان پاک تو ای معدن سخاو وفا
که صبر نیست مرا بی تو؛ای عزیز بیا
------------------
جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو
گر به تو افتدم نظر ، چهره به چهر رو برو
شرح دهم غم تو را ، نکته به نکته مو به مو
وز پی دیدن رخت ، همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در ، کوچه به کوچه کو به کو
مهر تو را چنین دلم ، بافته با قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ ، تار به تار و پو به پو
میرود از فراق تو ، خون دل از دو دیدهام
دجله به دجله یم به یم ، چشمه به چشمه جو به جو
..............
عتاب یار پری چهره عاشقانه برکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا!! بکند
باران، قصیدهواری،
- غمناک-
آغاز کرده بود.
میخواند و باز میخواند،
بغض هزار ساله دردش را،
انگار میگشود.
اندوه زاست زاری خاموش!
ناگفتنی است ...،
اینهمه غم؟!
ناشنیدنی است!
پرسیدم این نوای حزین در عزای کیست؟
گفتند اگر تو نیز،
از اوج بنگری،
خواهی هزار بار ازو تلختر گریست!
چتر ها را باید بست ،
زیر باران باید رفت .
فکر را ، خاطره را زیر باران باید برد
.......
زیبا بود...
احساسش کردم. پیدا کردن بوی ... زیر باران, در هوای خوش, در یک نسیم, یا رقص اقاقیا توی شامه ام...
سلام دوست مجازی!!!!
زیبا خوندید
.....
وبلاگ شماهم قشنگه
به روز نمی شین؟!!
یه پست تازه بزنید ۰۰:۰۰
!!!
راستش
این PC ما هنوز! خرابه
...........
به روی چشم صنم
coming soon!!!