... صدای فرهاد دلنشین بود. مثل صدای باران!!!. بعضی ترانه ها "آفریده" می شوند... بگذریم...
دلم لک زده برای روزهای بی نگرانی. روزهای آرام.شاید بزرگترین هدیه ام در این سال کمی آرامش است. لحظاتی که در87 گم کردمشان. تمام فکرهایم به دو سوال می خورد و فرو می ریخت..
می شود؟ نمی شود؟...
و سرگیجه ام نگذاشت بفهمم از این همه تقلا چه میخواهم. "چرا" هایم زمان کشت و به "نقطه" نرسید... سالی که مهمترین واژه ام را به چالش کشید.
ایمان را.
سالی که یاد گرفتم فکر کنم. ذهنم باد کرد و زایید. و طفل نوپایش راه رفت و افتاد و افتاد و افتاد.. آنقدر حواسم از پی این طفل رفت، که دلم گم شد؛ آرامشم گم شد؛ و این تازه اول راه بود.... راهی که می دانم هنوز هیچ نرفته ام... هر قدم که بر می دارم انگار جاده کش می آید. و می فهمم که چقدر نمی دانم. سوال ها، ناهنجار ها، دو راهی ها و چند راهی ها از پی هم می آیند و منِ دلشده را آرامش می کشند...
از این همه، خسته نیستم هرگز.هنوز هم اشتیاقم در دانستن و پیش رفتن در جاده ای که قدم هایش لذت دارد، درونم زنده ست. گر چه هنوز هم آرام نیستم. آرام ندارم. و آرامش چیز دیگری ست.و 87 که تلخی کم نداشت، بیش از همه صبرم را آزمود.چه بسیار که صبور نبودم و سوختم. و می دانستم این راهی که آغاز شده ام، برگشت ندارد. گذشته را جا گذاشتم. باید بروم. باید بروم..فقط دلم کمی آرامش می خواهد. روزهای آرام نه! فقط کمی آرامش.
و این همان هدیه ای ست که کاش 88 بیشتر با خودش می آورد...
از ایمان گفتی...
من به تقدیر نوشته شده ایمان دارم و ...
فکر می کنم آنچه باید رخ بدهد خواهد داد و هیچ انتظار ما را نمی کشد.و
.
.
.
.
.
ایمان دارم دل های پاک و بی گناه تقدیری زیبا دارند.
تقدیر نوشته شده درست می گویی.
ولی یقین بدان این تقدیر برگشت پذیر است
ایمان دارم که تقدیر ما در دستان خودمان است. ایمان دارم...
حرف دل منو زدی!
آره دم ۸۸ گرم که این ارامش نسبی رو اورد
حد اقل باعث شد تمام تصمیم های قطعی این چند سالی که تو دانشگاهم رو بگیرم
حداقل فهمیدم اطرافم چه خبره!
خیلی قشنگ نوشتی!
خوشحالم که آرامش داری اگر چه نسبی...
ممنون...
آره کاش بیشتر میاورد!
هی(به قول پسته با سوز بخون)
شاید بقیش تو راه!
فقط امیدوارم همین اندازشم از دستمون نگیره و بر نگردیم سر خونه اول
هیجانی چشم های از کاسه در آمده ام را غورت داد و مرا از
یافتن پاسخی که نای آمدن نداشت منصرف کرد .
شاید راست می گویند که هر چه بگردی دستت کمتر به یافتن
ها می رسد ! گرچه فرقی نمی کند برای ما که دستمان
همیشه از همه چیز کوتاه بوده است .
حوصله ام سر رفته و کاری جز به بازی گرفتن واژه ها پیدا
نمی کنم .... پی لذتی کوچک پا به پا می دوم٬ لذتی که
می دانم٬ هرگز مرا آسمانی نمی کند !
..............
۸۸ دو کوه استوار
دو کوهی که میشود سال جدید را با تکیه بر استواریش
آغاز کرد .... و آرام بود تمام دقایقی را که هجوم می آورند بر
قلب آشفته ات ....
خیلی از ساعت ها و شاید روزهارو ازدست دادیم اما شاید لبخند آفتاب شروع خوبی برای آغاز یک رفتن باشه ...
برایت کمی آرامش٬ آنگونه که چشمهایت انتظار می کشد
آرزو می کنم ... آرزوهایت را فراموش مکن که آرزوهای قشنگ
روزهای گرم تابستان را خنک و شب های زمستانی را گرم
می کند ....
نوشته هاتون دلنشین بود و شاید حرف دل خیلی ها ....
خوشحال میشم اگر که گاهی بدون چتری به باران سری بزنید
و لذت قطره بودن رو احساس کنید
قلبتان از لطافت باران لبریز
سلام ای رسیده از دیار آشنا خوش آمدید
..................
راستی چرا باید دستمان همیشه ازهمه چیز کوتاه باشد. کجاست کاراگاه معروف با آن دستانش که برسد به دادمان!!! شاید یکی از دلایل به بازی گرفتن واژه ها کوتاهی دستمان باشد... هر چه باشد سبکمان می کند این بازی... نه؟
...................
امیدوارم همان گونه که گفتی 88 تکیه گاهم باشد نه سدی در مقابل آرزوهایم.
آرزوی قشنگی کردی... ممنون. امیدوارم برآورده شود بزودی این آرزو و همه ی آرزوهایت.
...................
بیش از این هم مهمان ناخوانده ات بودم ولی مهمانی با کارت دعوت مزه ی دیگری دارد
الا بذکرالله تطمئن القلوب را نسخه پیچ بی قراری ها کنیم
و برای روزهای در راه،چیزی جز یاس،تحفه برداریم.
87 با تمام جسارت برگی بر تاریخ افزود،88 را میهمان خوبی
باشیم..
آسودگی در کنار دغدغه هاست که معنی می شود و واژه ی
سبز ایمان را محک می زند..
گوارا بود چون همیشه.
براستی یاد خدا آرام بخش دل هاست. ولی ...
خدایا غافلم ، نادونم خیلی وقت ها اول نوشته هام نمی گم به نام تو!!. می گم به نام خدا. کاری کن زودتر برسه اون روزی که درک کنم با تمام وجود که
الا بذکرالله تطمئن القلوب.
..
.
چه جالب همین چند خط کلی آرومم کرد. بیش بار شکرت..
ممنون که این جمله رو به یاد کم حافظه ام انداختید.
وای پسر چه حسی میده این جمله
الا بذکرالله تطمئن القلوب.
کلی حال کردم
ممنون مردمک عزیز
خدایا
یادت را همیشه در ذهنم
مهرت را در قلبم
و
نامت را بر زبانم
جاری کن تا در لحظات پر تشویشی مثل امشب آرام بگیرم
هرکه عاشق شد جفا بسیار می باید کشید ... بهر یک گل منت صد خار می باید کشید
من به مرگم راضی ام اما نمی آید اجل ... بخت بد بین از اجل هم ناز میباید کشید
الا یا ایها ...
که عشق آسان ...
جفا در راه عشق حیاتیست به اندازه ای که حضرت حافظ اولین بیت معجزه گونه اش را با این موضوع آغاز کرده...
ابر آمد باز بر سر سبزه گریست
بی باده ارغوان نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست
سلام داداش این آخرین نظرم با پاشا بود درضمن اینم می خواستم بدونی با دایمون هم نظر نمیدم به خاطر بعضی کژتابی ها
به هر حال فدات
پاشا یا هر اسم دیگه ای مهم نیست مهم خودتی. حضورت سبزه. با پاشا یا با ....
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
...
سلام
خوبی
تمام لحظه های زندگیت سبز باد
بگو ایشاا..
................................................................
اگه دعای گل نباشه که بارون به تمنای زمین دل نمی بنده
چقدر کم داره چشمه اگه بارون نباشه؛ اگه پای چشمه بیدای مجنون نباشه؛ بید مجنون هم که باشه به چه دردی می خوره ؛ اگه حتی یه پرنده روی شاخه ها مهمون نباشه
یه نفر پرنده شه قناری هارو پر بده؛ از بهاری که داره میاد خبر بده؛
ایشـــــــــــاا...
آشنا می زنی
شایدم اشتباه می کنم
خوش اومدی